آریا وخشور تاجیک
آسیب شناسی قوم تاجیک
نبشته از : آریا وخشور تاجیک.
تاجیکان آریانا (که امروزنام افغانستان بر آن سایه افگنده است)، همانند آسیای میانه یافرارودان(ماوراالنهر)، درواقع کتلۀ بزرگ وبومی و اکنون هم اکثریت سکنۀاین سامان رامی سازنداما اینان چرا مکرراً اقتدارسیاسی، مواضع فرهنگی وسرزمین های مهم خود(چون بخارا، فرعانه، سمرقند، ترمذ، تاجیک کند یاتاجکند،(۳)مرو،
نیسا، چارجوی، پنجده، رخج، کنر، گردیز، بامیان ،غزنی و…)را ازدست داده اندوامروزوفردا درشهرهای شان هرات، بلخ وکابل نیزبه اقلیت مبدل خواهندشد؟
یک لحظه بیندیشندکه اگربه جای تاجیکان، باشندگان بومی اصلی واکثریت را درکابل، پروان، پنجشیروکاپیسا، اقوام دیگرچون ازبک یاهزاره تشکیل میداد آیا کسی دیگر درکابل حکومت کرده می توانست؟
پس چراتاجیکان این همه وضع نابه هنجار دارند؟ چرادرمنطقۀ خود نمی تونندحاکم باشند؟ چرا می جنگند، پیروزمی شوند امامی بازند؟ دراین رابطه فکرمی کنم دلایلی وجودداردکه من چندتای آنهارا برمی شمارم:
۱- تفلسف، موهوم گرایی، خیالبافی وفراخ اندیشی ساده لوحانه که شاید رسوبی ازتصورات حاکمیت هزارسال قبل تاجیکان درسرزمینهای گستردۀ شان باشد، هرقوم قبل ازهرچیزبه تشکل ومنفعت قومی خودمی اندیشد اماتاجیک فراقومی می اندیشد عجیب این است که به این فضیلت موهوم می نازد تا آنجا که متداوماً محدود و ورشکست میشود.
۲- درعین حال ماشاهدیک پارادوکس یاتناقض عجیب درمیان تاجیکان استیم، در تیوری و برخورد با اقوام دیگربسیارفراخ اندیش تا آنکه بخش عظیم امکانات خودرا فدای اقوام دیگرمی کنند، اما درعمل و درمیان خود درچارچوب تنگ وملت براندازمحلگرایی، حزب گرایی وایدیولوژی زده گی دست وپامی زنند وحتی خون هم را می ریزند،ً ازفراخ اندیشی، نام و هویت قوم خودیعنی”تاجیک”را بر زبان نمی رانند ولی خود را مزاری، هراتی، بدخشی، شمالی، کابلی، پنجشیری وغیره می نامندوحاضربه تقسیم عادلانۀ امکانات وقدرت دربین خود وهمکاری صمیمانه درزیرسقف قومیت واحد که راز پیروزی شان می تواند باشد نیستند. کرزی کندهاری میتواندوزیران دفاع ، معارف وفرهنگ وردک، وزیران داخله ومالیه ننگرهاری، وزیراقتصاد هراتی، وزیرزراعت پغمانی و…همه پشتون داشته باشداما قدرت رسیدگان فراقوم اندیش تاجیک به تاجیکان بیرون از قریۀ خود اعتمادنمیکنند چه رسدبه تقسیم قدرت!
کرزی امریکایی جبهۀ نجاتی، رمه هایی ازحزب اسلامی، جهادی، الحادی وامثال آن، چون اتمرخادیست وکمونیست را صرف نظرازاحزاب وایدیولوژیهای شان درزیرپرچم پشتون برمی کشد اما پارلمان اکثراً تاجیک به برکناری دکتورسپنتا، ضراراحمدمجاهد، داکترامین فرهنگ دانشمند، داکترسیدمخدوم رهین دانشمندو عبیدالله رامین متخصص به دلایل اختلافات محلی وتنظیمی رأی میدهد! البته هردلیلی که برضعف این وزیران دلالت کندصدبرابردرموردآن دیگران صادق است، اماچه بایدکردبرتناقض درونی تاجیک فراقوم اندیش فروقریه کردار!
۳- جبن یاترس خفته درخون تاجیک، بلای دیگراست.
این قوم وحتی روشنفکرش، اکثراًجرأت اظهارهویت تاجیکی ودفاع ازمنافع قومی خودرا نمی کند. حکمتیاربی هراس ازاینکه باایدیولوژی اش سازگاراست یانیست می گوید: “چون درحکومت استادربانی نقش پشتونها ضعیف است باید سقوط کند”- شهرتاجیک نشین کابل را راکت باران کرد تاپایگاه اجتماعی حکومت استادربانی واحمدشاه مسعودرا تضعیف وتخلیه نماید. کرزی حکومتش را ازوزیران تاجیک آشکاراتصفیه می کند اماکس لب ازلب برنمیدارد، این است جبن وتنگ اندیشی که پیامد آن شکست و ذلت است، تاآنجاکه با برکناری محقق ازوزارت پلان درسراسرافغانستان هزاران مرد و زن هزاره به جاده ها ریختنداعتراض کردند.بایک اقدام قانونی دولت علیه دوستم، دهها هزار ازبیک، راهپیمایی واعتراض وحتی تهدید به تجزیه کشورکردند، اما بابرطرفی مارشال، وزیردفاع، وزیرداخله ، وزیرخارجه، وزیرتجارت، وزیرفرهنگ، وزیرزراعت و…آب ازآب تکان نخوردچرا که اینان تاجیک بودندوتاجیک هم یا ترسواست یافرومحل کردارفراقوم اندیش؛ بخ بخ!
یکی ازدلایل شکست تاجیکان، اندیشه وروانشناسی عجیب رهبران آنان است. این رهبران علاوه برسه خصایص بالا بعضی ویژه گیهای جالب دیگرهم دارند:
الف – سیاست تحمیق قومی- این رهبران ازآگاهی قوم تاجیک هراس دارندنمی خواهنداین مردم درس بخوانند وکادرهای دانشمندداشته باشندتامبادا ازمیان آنان رقیبی برای شان پیداشود وترفندهای شان افشاگردد.
ببینید، دوستم باآن که خودازتحصیل بهره نداردازسال ۷۱به بعدسالانه حداقل پنجصدجوان ازبک رابرای تحصیل به ترکیه فرستاده که اینک صدهاکادر متخصص چون داکتر، مهندس، حقوقدان وغیره تربیه شده واین فرآیند دوام داردهمچنان دوستم دراولین گام اقتدارش لیسه های ویژۀ ترکی ودانشگاههایی را درشبرغان ومیمنه ایجادکردکه امروزهم فعال است او دهها آموزشگاه کمپیوتر و لسان را در ساحات ازبک نشین ایجادکرد.
مزاری، محقق، خلیلی، محسنی ودیگران مصارف هزاران جوان هزاره را برای تحصیل دردانشگاههای داخل پرداخته، دانشگاه بامیان وحوزه های علمیه مخصوصاً حوزۀ علمیه خاتم الانبیا درکابل را ایجاد کردند و هم اکنون پنجاه وپنج هزارجوان هزاره دردانشگاههای ایران، جاپان، هند، سوریه، اروپا وامریکادرس می خوانندکه اکثراً به کمک رهبران سیاسی شان اعزام شده اند، درمورد دیگران اگربگویم توضیح واضحات است. اما رهبران تاجیک تبارحاکم در ده سال حاکمیت خودمیتوانستنددهها هزارجوان تاجیک را برای تحصیل به اروپا و امریکا بفرستند، دردوشنبه شهروجاهای دیگردانشگاهها را فعال کنندوکاخ اقتدارخود را با ارتش کادرهای آگاه وتحصیلکرده مستحکم و ماندگارسازند، برای شان گفته شداما سرمایه گذاری را دراین راه حیف دانستند. زیرا اینان تکیه بربیسوادی وحماقت قوم دارند و سیاست شان سیاست تحمیق است.
ب – سیاست الترناتیف کشی یاگزینه زدایی: درسه دهۀ اخیرماشاهدنابودسازی تعدادزیادی ازشخصیتهای مستعدسیاسی ونظامی تاجیک وبه حاشیه راندن جبری عدۀ دیگربودیم . دراین مورد آن قدرحقایق بدیهی وجودداردکه همین یک اشاره بس است، اماپشتون چنین سیاستی ندارد، نه کرزی، نه ملاعمر و نه حکمتیار هیچ کدام به کشتن همدیگر راضی نیستند و نیزدر پی نابودی الترناتیف ها نیستند، تفاهم میان اشرف غنی احمدزی ، علی احمدجلالی، احدی، خلیل زادوامثال شان وجود دارد که همه خودرا نامزد انتخابات می کننداما هرکسی را که غرب پذیرفت همه از او حمایت مینمایند، تااقتدارپشتون حفظ گردد درحالی که رهبران تاجیک ازچنین فراخ اندیشی درمیان خود ناتوان اند.
۵- بیگانه پروری تاجیکان به ویژه درمیان رهبران نیزبه همه واضح است.
۶- افراط درتحزب وایدیولوژیسم
۷- خودفراموشی ونبود یاکمبودخودشناسی قومی وضعف آگاهی ازتاریخ ومفاخرملی که درنتیجه خودکم بینی، عدم اعتمادبه نفس وغیره را بارآورده است.
۸- فاتالیسم یاتقدیرگرایی درعقیده، اندیشه وادبیات اعم ازمکتوب وعامیانه، که قوم تاجیک را فلج ساخته است درحالی که درباوروعمل اقوام دیگرجنبۀ اختیاروعملگرایی قوی است.
۹- خوشباشی وبی پروایی در ادبیات، هنروعرفان که منجربه انزواگرایی ودنیاگریزی شده است جمعی خیامی اند، جمعی حافظ گراوجمعی هم صوفی مشرب که نمی خواهندبا اندیشه های زندۀ سیاسی، قومی واقتدارطلبی خودرا به دردسر اندازند حتی موسیقی ماچنین است(۴) بازارهنروادبیات ملی وحماسی که عزت نفس، غرورملی، کاروتلاش، ابتکارواقتدارطلبی را درمیان تاجیکان زنده سازدکاسداست وقتی حافظ مامیگوید:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان دراودرج است
کلاه دلکش است امابه دردسرنمی ارزد!(۵)
چه انگیزه یی برای تلاش درراستای حاکمیت وتعالی باقی خواهدماند.
[مابایدشاهنامه فردوسی بزرگ رابه عنوان آموزشنامۀ ملی تعمیم بخشیم نه آثاری ازآن گونه را که مردم را راحت طلب، ترسوودنیاگریزمی سازند]
۱۰- غروربیجا، عدم پذیرش انتقاد، خودفریبی ودرنتیجه عدم جستجوی راهکارهابرای رفع معایب- ماتاجیکان بایددرکلیت برافتخارات ملی، تاریخی وفرهنگی مان ببالیم،امادرعین حال جرأت برملاکردن عیبهاوعلل شکستهای مان را هم داشته باشیم وبایدراههای رفع معایب، وروشهای اصلاح وتکامل خودرا دریابیم. من یقین دارم که حرفهای انتقادی من غضب عده یی را برخواهدانگیخت وشایدبعضی ها آنها را اهانت آمیز و تند بدانند، اما تاجیکان دروضعی اندکه موثرترین راه درمان شان شوک درمانی است.
مثل خوبی هم داریم:” دوست میگریاند، دشمن میخنداند ” اگرماواقعاً خواهان اصلاح استیم نبایدبرای توجیه معایب خوددلیل بتراشیم، مثلاً بی تعصب بودن تاجیکان راناشی ازمتمدن بودن شان بدانیم حالانکه تعصب منحوس محلگرایی، ایدیولوژیک وحزبی شان رادارند.(۶)
۱۱- تاجیکان مردمانی اندکه زوداحساساتی می شوندبه همین جهت درجنگهای گذشته بیشترخودرا به کشتن دادند، اماراه استفاده وحفظ دستاوردهای جنگ رابلدنیستند. باری ازبعدراندن انگلیسهاوفتح کابل، یک تاجیک پروانی بر روی سکۀ زرین ضرب زده بود:
میکنم دیوانه گی تابرسرم غوغاشود سکه برزرمی زنم تاصاحبش پیداشود
آیا خنده آورنیست؟ مردم را به کشتن داده انگلیس ها را ازکشوررانده قدرت را گرفته وبعدمنتظراست که بازهم انگلیس هایک نوکرحقیرخودرا بفرستندتاقدرت را درکابل تصاحب کندواقعاً دیوانگی است؟
درست همانگونه که ازسال۱۳۷۱تاورود طالبان وبعد تا تشریف آوری آقای کرزی ماشاهد چنین انتظار وبلاتکلیفی بودیم.
درآن فرصتهانه کسی قانون ساخت، نه اداره ونظام، گویی منتظرآمدن صاحبانش بودند، روس را کشیدندتاجای را به نوکران انگلیس وامریکا خالی کنند؟ بهانۀ این که جنگ بودمعنی ندارد، پنجاه متخصص را درفیض آباد می شدجمع کردوقانون ساخت و” لویه جرگه” رادایرکردو…
موارددیگرآسیب شناسی قومیت وقدرت تاجیکان فراوان است انگار روح مولاناباعث شهیدبه من این الهام رادادتااین حرفها را بنویسم ورنه من کجاواینهمه گفت وشنود!
ناگفته نگذرم که بیان معایب ودردها بخشی ازتلاش برای درمان آنهاست، برخی ازاین دردها وعیبهادرموردتاجیکان تاجیکستان صدق نمی کندزیرادرآن جا به برکت تلاش رهبران، روشنفکران وفرهنگیان، مردم ازخودشناسی خوبی برخوردارشده، وبند ” جبن تاجیکانه ” راتاحدودزیادی شکسته وباوجود نفوس وامکانات اندک دربرابرقدرتهای رقیب وخصم منطقوی شان پیشه استوارایستاده اند….
نکتۀ دیگری که گفتنی است، قیام وحرکت مولاناباعث شهید است که “جبن تاجیکانه”را شکست وبه همتبارانش درس مقاومت، نترسی وپایداری داد ولو به قیمت گرانی هم تمام شد، این شگرد او را احمدشاه مسعودشهیددرمقیاس وسیع تردرهنگام مقاومت دربرابرهجوم طالبان به نمایش گذاشت تاآنجا که همه حریفان دیروزبه پیشش سرگذاشتند، امادریغ که “خط سوم”آرمانش ناخوانده ماند واو رفت وهمان سرنوشت منحوس پیروزی درجنگ وشکست درسیاست بازهم تکرارشد! بیاییدبرای برچیدن عیبها تجربه ها را ازخود ودیگران بیاموزیم درآموزش بی تعصب باشیم وبه منظور اصلاح، راهکارهای مان را درمیان بگذاریم. دراین مسیر، یکی ازمهمترین راهکارها ایجادیک نهضت ناب فرهنگی- سیاسی قوم تاجیک اریانا است، وقتی پشتون “افغان ملت” ودههاگروه ویژه داردوقتی هزاره وشیعه، وحدت وحرکت وغیره داردوقتی ازبیک جنبش دارد، تاجیک چرابایدکماکان دربندطلسم وخواب مقناطیسی فراقومی اندیشی پوچ وبی ثمرباقی بماند؟
شایداین حرفها درنگاه اول غیرمنطقی وافراطی به نظرآید، اماهرتاجیک صادق، خودشناس، آگاه ودردآشناکه درکفشش ریگ نرفته باشد درک می کندکه ماچاره یی جزاین نداریم.
اگردر سیسالگی شهادت مولانا باعث شهید، گفتمان بالادر دستور روز روشنفکران وفرهیختگان تاجیک قرارگیرد، این فرصت به هدرنرفته است.
روان مولاناباعث شهیدوهمه شهدای راه آزادی، عدالت، عزت وشرف ملت مان شاد ومسیرشان به سوی افقهای روشن پیروزی گسترده و پر رهرو باد!
آریاوخشور تاجیک
———————————
پی نوشت های:
(۱)- پسرکاکای پدرم ملابابه ملانام داشت ویک نسخۀ شاهنامه فردوسی راشصت سال قبل خرده وبه بهای آن یک برزه گاو(ورز گاو یا گاو قلبه)را داده بود، ورزگاو برای یک روستایی دهقان بالاترازیک موترلوکس آخرین مودل ارزش داردوهم اکنون هم تایک هزاروپنجصد دالرامریکایی قیمت دارد، ازاینجامیتوان به ارزشگذاری مردم دهکدۀ ما به حماسه های ملی پی بردکه ملایش به چنین بهای گران ، شاهنامه را می خرد….
(۲)- “آرمان سالار”- این ترکیب رامن ساخته ام ومفهوم آن روشن است یعنی انسانی که برای بارنخست یک آرمان رامطرح میکندویاپیشاهنگ نمونۀ راه تحقق یک آرمان می شود.
(۳)- شهری که امروزتاشکندمی نامند، نام اصلی اش”تاجیک کند”، تاجکند، چاچ کند وچاچ است چون “کند” و “کنت” درزبان آریایی سغدی(یکی از سرچشمه های زبان پارسی دری تاجیکی)به معنای شهروآبادی به کاررفته که نمونه های آن شهریارکند درکاشبغرپنجکنت درتاجیکستان بوده ودرتاریخ رشیدالدین فضل الله نیزبه نام ولایت تاجیک یاد شد، این نام را به خود گرفته ونام دیگرآن چاچ وچاچ کنداست که نام های خیلی معروف اند، اما درقرن اخیرروسها و ترکها ماهرانه سنگ وکوه است و به این ترکیب خواستند به آن هویت ازبکی بدهند حالانکه درشهر “تاجکند” که دریک دشت واقع شده است سنگ نایابترازگوهراست وازسوی دیگر تقریباً تمامی نامهای قدیمی محلات آن شهرتاجیکی است واشندگان بومی آن نیزتاجیک اند.
(۴)- درهنرموسیقی تاجیکان افغانستان، تقریباً همه تصنیف ها وترانه ها ضمن مکرربودن، سراسرزنباره گی، بجه بازی، ترک دنیا، بیگاره گی، بی پروایی، عیاشی وبی هویتی آگنده است ودر نهایت حسرت دوران گذشته یا خیالات افیونی آینده دیده می شود، درآن ها اصلاً چیزی ازهویت حماسه ها وافتخارات قومی وسرودهایی که انگیزه برای سازنده گی، وحدت قومی، فرازجویی وعظمت خواهی باشداصلاًنیست یااگراست هم بیشتردررابطه با حوادث سالهای اخیراست که بازهم نامی ازهویت قومی نیست درحالی که درسرودها وهنرموسیقی اقوام دیگر به ویژه پشتونها، ازبکها وحتی هزاره ها سوژه های هی وحماسی فراوان است مثلاً دریک خواندن پشتوکه دررادیو و تلویزیونها، زیاد گذاشته می شود این مصرع موجوداست:
” داوطن دپشتونو…”
اما ما ندیدیم که یک تاجیک جرأت چنین ادعایی راحتی دررسانه ها بکند!
(۵)- درین رابطه مقوله های معروفی را تاجیکان افغانستان دارندکه بسیارننگین است: “هرکس پادشاه شد مارعیت” یاامورمملکت خویش خسروان دانند این مقوله ها باشهروندی درتضاد است چه رسدبه “آزاده گی”که نام قومی ماست.
(۶)- این یک بدبختی وغرورابلهانه است که وقتی عیب رابگویی، روشنفکرتاجیک باتوجیه منطقی یاطبیعی آن، به دوام آن عیب صحه میگذارد درحالی که باید آن راشناخت وعلیه آن مبارزه کرد تعصب قومی یک احساس وتعصب ضرور، مثبت، مفیدوسازنده است، ملل متمدن دنیا ازانگلیس وآلمان تا جاپان این تعصب رادرحد اعلادارند
منبع خبر : پایگاه تاجیک میدیا
https://tajikmedia.com/?p=12040